نمک

فیروز کوه و گالری


    (تفاوت دو وزیر فرهنگ و جهانگردی دولت علّیه افغانستان در عصر ابوالمیرویس، پادشاه کابلستان)
      
    روزگاری در کابلستان افغانستان، کریم خرم وزیر فرهنگ بود. کسی به جای واژه اصیل و 100% دری گالری!! واژه بیگانه و ایرانی و فارسی نگارستان را بر سر در یکی از ساختمان های وابسته به وزارت فرهنگ و جهانگردی گذاشته بود.  وزیر فرهنگ، کریم خرم با تمام خدم و حشم خود، موزه به پا، کلاه خود برسر و شمشیر و سپر در دست، با چهره برافروخته و برآماسیده، در قامت یک سرهنگ به میدان فرهنگ آمد و با صدای رسا فریاد زد که ترمینولوژی ملی بر باد رفت. خائنان به وطن عزیز و لذیذ ما در یک توطئه چینی بسیار پیچیده که از آثار خائنانی چون مولانا شیخ عبدالرحمان جامی و مولانا جلال الدین بلخی و... که همگی بیگانه و در پی نابودی فرهنگ و تاریخ و هنر ما بوده اند، می خواهند واژه بیگانه «نگارستان» را جایگزین واژه بومی و وطنی و دری «گالری» کنند. در همان زمان چه قدر رسانه های داخلی و خارجی به شهامت و فداکاری کریم خرم آفرین و نام خدا گفتند. 
       از آن سال های رونق فرهنگ و هنر در عهد باستان وزیر الوزرا، محبوب الرعایا، کریم خرم گذشت و او به دربار پادشاه کابلستان راه یافت و رئیس دفتر و وزیر دربار حکومت شد. به جای او وزیر دیگری به نام سیدمخدوم رهین آمد که دلسوزی و جگر سوزی کریم خرم را نداشت. این وزیر جدید به جای پرداختن به کارهای مهم و مردانه ای که با غیرت افغانی سازگار است، کارهای بسیار بیهوده و زیانبار می کرد. کتاب می خواند، از تاریخ سرزمین پادشاهی افغانستان آگاهی داشت. هنگامی که برای رسیدن به طاووس، جور سفارت هندوستان می کشید، طرفه مردی درس خوانده و جهان دیده از همان هایی که در ولایت خود به دیگر اندیش معروف شده اند از دیار همسایه غربی ما در باره رهین مخدوم یا مخدوم رهین گفته بود، سفیر افغانستان در هند دانشمندی است کم نظیر و اهالی افغانستان در گزینش سفیران خود که پیامبران کشورشان به دیار بیگانگان هستند،خوب انتخاب می کنند. البته این سخن جز در مورد مخدوم رهین، بسیاز گزافه بود .

       القصه! باری! آری! مخدوم رهین به کابلستان بازگشت و دوباره گذرش به وزارت فرهنگ ( البته فرهنگ یک واژه بیگانه و فارسی و ایرانی است که باید از آن پرهیز شود و به جای آن، واژه اصیل و حلال زاده دری و افغانی کلتور را همیشه و همواره  به کارببریم.) افتاد. باز هم همان شیوه ناپسند و قدیمی مطالعه و کتاب خواندن را ادامه داد و این بار در لابه لای ورق پاره های تاریخ خواند که روزی و روزگاری چغچران (که نمی دانم به کدام زبان وبه معنای چیست) را فیروزکوه می گفته اند و فیروزکوه دیار مردمانی بسیار با فرهنگ و خردمند بوده است. پایتخت زنجیره غوریان بوده است و غوریان در تاریخ دیار ما بسیار درخشان. بنابرآن با اهالی فیروزکوه قدیم رایزنی کرد. با نمایندگان شورای ملّی و هیأت وزیران و ابوالمیرویس، پادشاه دولت علّیه کابلستان مشورت کرد، سرانجام دل به دریا زد و به قول قدیمی ها پیه تهمت و تاوان و افترا را به جان مالید و چغچران را به فیروزکوه باز گرداند. ازاین روی نام جدید قدیمی یا نام قدیمی جدید، بر فیروزکوهیان خردمند، خجسته و فرخنده باد.

+ نوشته شده در  چهارشنبه سوم اردیبهشت ۱۳۹۳ساعت 15:45  توسط  آصف جوادی  |